این آرامش ظرف متصل با کوبا ریشه—اما آن را پیچیده

"این کوتاه برای, رنگ, شما می دانید که چرا آن را به نام congrí" پدرم به من می گوید او به عنوان ده ها تن از بار

توسط ENSANEDIROOOOOOZ در 26 اردیبهشت 1399

"این کوتاه برای, رنگ, شما می دانید که چرا آن را به نام congrí" پدرم به من می گوید او به عنوان ده ها تن از بار قبل. "هنگامی که شما آنها را با هم طبخ لوبیا تبدیل برنج خاکستری است. Con-gris با خاکستری" او می گوید: در یک singsong آهنگ با حرکات دست برای مطابقت با.

آن را در سال 2011 بود و من دانشجوی سال اول در دانشگاه. فقط چند ساعت قبل از آن او می خواهم من را تا از محلی پارک سوار. من می خواهم گرفته اتوبوس خانه از کالج برای تعطیلات آخر هفته یک سفر که بیشتر شد و بیشتر به عنوان بدبختی من در مدرسه نصب شده است. تنها چند ماه به مدرسه متوجه شدم که گرفتن نمرات خوب و در واقع مایل به وجود دو چیز متفاوت است.

من احاطه شده توسط خانواده و دوستان دوران کودکی. اما در مدرسه احساس کردم بی اراده و نحو تحملناپذیری به تنهایی. انزوا تبدیل ساده کارهای روزانه—از دوش گرفتن به خواب— به کارهای سنگ زنی. دوستان احساس غیر ممکن است. این که آیا آن واقع بود یا نه من مطمئن نیستم. در پایان اولین ترم من از احساس هر کس هدایت روشن از من به درک که هیچ کس در واقع من دیدم در همه.

خوشبختانه یک چیز وجود دارد من هنوز انرژی برای: غذا خوردن. و پدر من برنج و لوبیا به تنهایی و به خوبی به ارزش خانه سفر.

من سپاسگزار بود که پارک سوار شد و تنها 15 دقیقه از آپارتمان ما است. معده من بود و غرش. عملا دوم ما راه می رفت از طریق درب بیرون آمد congrí گلدان کهنه نقره کرگدن pocked با نزول فرورفتگی و چنگال چنگک صاف کردن خش.

من ایستاده در راهرو های باریک ما راه آهن آشپزخانه در حالی که او دور تا خشک سیاه و سفید و لوبیا و برنج و محیط کلی محل برای کوبا sofrito: پیاز, سیر, فلفل, یک لانه زیره و یک برگ سرخ مایل به قرمز.

پدر من به من می گوید که ما فرهنگ آشپزی, مانند بسیاری دیگر, یک وسیله ساخت بسیاری از کمی. "گوشت همیشه کمیاب تر و گران تر از غلات بنابراین ما قرار داده بیکن [بیکن] در ما برنج و لوبیا." او در ادامه در مورد چگونگی اضافه کردن تنها مقدار مناسبی از "چیزهای خوب" می رود راه طولانی پس از آن می اندازد سخنرانی خود را به باد با اضافه کردن دو امده fistfuls از تکه chorizo خود را برای همیشه جایگزین برای بیکن (که سنتی به ظرف).

ما با جدا کردن سنگ از لوبیا را آبکش آب اجرا می شود بیش از دست ما. من در حال حاضر گرسنه از تمام صحبت و آگاه چگونه لوبیا سیاه و سفید همیشه به نظر می رسد به قرن ها برای نرم کردن از ابتدا.

او را در یک خط مماس در حال حاضر دوباره های hand-me-down داستان کاسترو در کوبا که من مطرح شد ، استعداد به من مانند ترکه خانواده آنها قصه های من تصویر اغلب: من بیچهره دور عموزاده ایستاده در خط برای ساعت ها انتظار در یک گونی برنج. بزرگ پدر بزرگ من را توقیف نان نانوایی بسته توسط دولت است. من abuelo را ناخوانا انگلیسی پانوشت در abuela کتاب دستور العمل (به معنای کمک به او در یادگیری زبان)—کوفته, کیک, گوشت, سالاد. من abuela یادداشت برای او در بازگشتهیچ کافه هیچ cigarro هیچ آزوکار—فقط صفحات دور از او dulce de leche, دستور العمل های ساخته شده را با یک پوند شکر.

ما با جدا کردن سنگ از لوبیا را آبکش آب اجرا می شود بیش از دست ما. من در حال حاضر گرسنه از تمام صحبت و آگاه چگونه لوبیا سیاه و سفید همیشه به نظر می رسد به قرن ها برای نرم کردن از ابتدا.

پس از جوش او قاشق لوبیا سوپ بدون اندازه گیری و افسردگی آن بیش از یک قابلمه برنج نپخته. این سیر حبوبات بسیار گرم در سوسو زننده روغن زیتون به سرعت خاموش در حال حاضر در سفر خود به حساسیت است. اندازه این نسبت با مادرش چشم—و یا شاید آن را—او شروع به زمزمه به عنوان او اغلب در اجاق گاز و می افزاید: زغال سنگ-رنگی لوبیا. کوچک تیره سنگهای باب به بالا به عنوان او به جنبش در آوردن برنج در حال حاضر تبدیل به یک میزکار خاکستری buoying با هر موج.

دیگر نام پدر من اغلب با استفاده از برای congrí است مرو (یا moros) است و "Moros y Cristianos." رشد من آموخته است که ظرف بیست و رکونکیستا یک قرن-نبرد طولانی بین مسلمان مورها و مسیحی اسپانیایی ها در شبه جزیره ایبری آغاز شد که در قرن 8. سیاه و سفید و لوبیا را در ظرف به معنای نمادین از مورها و برنج عادلانه پوست اسپانیایی.

Congrí محاوره است گفت: برای نشان دادن اینکه چگونه این گروه آمد به همزیستی در این دوره تا 1492 زمانی که اسپانیایی ها مجبور مورها از خود باقی مانده تنها جای پایی در منطقه, شهر گرانادا. به عنوان یک کودک من ساده لوحانه فرض همزیستی بدان معنی است که هر کس تا به حال بدست همراه است.

در حالی که او صحبت کردن من انجام برخی از تحقیقات سریع بر روی گوشی من و کشف که 1492 نیز سال است که کریستف کلمب فرود در کوبا. در حدود دو دهه اسپانیا را فتح جزیره و آن Taíno بومی به عنوان بخشی از خود را گسترده تر استعمار از آمریکا آوردن همراه با آنها تجارت برده و همچنین به عنوان یک تعداد آشپزی و فرهنگی نشانگر. تعیین مبدا دقیق آن دشوار است اما برنج و لوبیا غذای ما می دانیم که امروز به احتمال زیاد تحت تاثیر بسیاری از گروه های قومی که ساکنان کوبا. Congrí نه تنها منابع اسپانیایی تاریخ, اما همچنین جمعیت کوبا و بخش زیادی از آن وجود دارد گرفته شده توسط نیروی (و بعد از تبار کسانی که بودند).

بعد از آن که من درک عمیق تر و پیچیده تر مفاهیم هویت کوبا در زندگی من و فراتر از آن بود و بنابراین اغلب به. من فکر می کنم در مورد چگونه قرن ها از جنگ الهام گرفته از یکی از مورد علاقه من کوبا مواد غذایی است که من شنیده ام به عنوان نمادی از وحدت است. در مورد چگونه یک استعمارگران تاریخ می تواند تبدیل به ریشه دوانده در آشپزی از استعمار و به بردگی گرفته شده. من تعجب می کنم که: چه معنی وحدت پس از صدها سال از خشونت?

با این فکر congrí آماده بود. ما بار ما صفحات و با یک نوظهور سنگینی از من بپرسید اگر ما در حال غذا خوردن در پشت میز و یا در اتاق نشیمن. "بیا درعسل! شما در نهایت صفحه اصلی," او می گوید:, برروی آن بکشید تا کنون-جمع آوری توده ای از روزنامه را از راه به اتاق را برای ما تنگ اتاق ناهار خوری. او هنوز هم مشتاق برای گفتگو. جدول آن است.

آن را می شود آسان—و یا حتی مناسب برای غذا خوردن در جلوی تلویزیون به تماشای Seinfeld با هم به جای صحبت کردن. اما بسیار وجود دارد من می خواهم به خارج از قفسه سینه من عمدتا به دلیل من تا به حال هیچ کس برای انجام این کار در مدرسه. بنابراین من چیزی که سخت تر برای من حداقل و شروع به گفتن او در مورد روشن کاغذ من کار بر روی.

گرسنه من بیل آید تپه forkful از congrí پایین گلو من درمان خودم را به دو کاراملی, آرزو تکه های chorizo در اولین نیش می زنند. به عنوان یک کودک من می خواهم لیز خوردن تکه های کوچک را به یک شمع در بشقاب من و همه آنها را ذخیره کنید برای زیاده نهایی لقمه.

با هر نیش صحبت می شود فقط یک کمی آسان تر است. به زودی من حمل گفتگو. اواسط جویدن من می گویند "نمی تواند شما را congrí با کنسرو لوبیا به جای ؟ برای صرفه جویی در وقت؟"

او خندید و به عنوان اگر من می دانستم که بهتر از آنها بخواهید (من) و گفت: "اما این است که آنچه شما به خانه آمد؟"




tinyurlis.gdv.gdv.htclck.ruulvis.netshrtco.detny.im
آخرین مطالب
مقالات مشابه
نظرات کاربرن