مکاتبات بین ایوان بونین و همسرش “از شر برچسب ها خلاص شد”

– چه یافته های اخیر در مورد زندگی و کار بونین انجام شده است؟

– گروه بونین از انستیتوی ادبیات جهان پنج یا شش سال پیش شروع به تهیه جلد جدیدی به بونین در مجموعه “میراث ادبی” در چهار کتاب کردند. اولین کتاب اواخر سال گذشته منتشر شد. تقریباً تمام متون ادبی ناشناخته قبلی بونین – هم شعر و هم نثر – در آنجا منتشر می شود. به عنوان مثال ، شعرهای جوانی و داستان او “سرگرمی”. او آن را در شانزده سالگی نوشت و به نظر می رسید رابطه دراماتیک خود را با واروارا پاشچنکو پیش بینی می کند. دو مقاله انتقادی ادبی ناتمام توسط بونین نیز منتشر شد.

با این حال ، بزرگترین نشر کتاب ، چه از نظر حجم و چه از نظر ارزش ، مکاتبات کامل ایوان آلکسیویچ با همسرش ورا نیکولاوانا از سال 1906 تا 1947 است. ما هر آنچه به ذهن ما رسیده ، همه آنچه که از آن باقی مانده است را منتشر کردیم. این مکاتبات از نظر محتوا و جزئیات بیوگرافی و خلاقیت بسیار ارزشمند است. اگر آن را با دقت بخوانید ، اکثر برچسب هایی که از هر طرف به بونین آویزان شده اند قطعاً از بین می روند. سرگئی موروزوف.

– چه برچسبی روی بونین زده می شود؟

– رایج ترین برچسب: بونین شر ، سمی ، صفراوی ، تقریبا بخیل است. ایوان الكسویچ فردی مستقل و بسیار سختگیر بود ، اما اول از همه با خود سختگیر بود ، و سپس با نویسندگان دیگر خود ، كه آثار آنها را می خواند و یادداشتهایی را درباره آنها در دفتر خاطرات خود یا در همان نامه نگاری با ورا نیكولاونا به یادگار می گذارد.

وقتی این مکاتبات را می خواندیم ، تمام زندگی خانوادگی غم انگیز آنها را یاد گرفتیم. آنها در پایان سال 1906 در آپارتمان یکی از آشنایان و دوستان مشترک – نویسنده بوریس زایتسف – ملاقات کردند. از بهار 1907 ، آنها به زندگی خود پیوستند و سپس دست به دست هم دادند تا پایان: از 1907 تا 1953. چه تعداد اتفاقاتی در این دوره رخ داده است ، نه حتی برای آنها شخصاً ، بلکه در جهان: انقلاب ها ، جنگ داخلی ، دو جنگ جهانی … همه آنها با هم آن را تجربه کرده اند.

بونین دوست داشت جمله پدرش را تکرار کند: “من یک قطعه طلا نیستم که همه را راضی کنم.” گاهی اوقات ، به دلیل استقلال ، در معرض خطر بود – هم اینجا ، هم در “روزهای نفرین شده” و هم در تبعید. با این حال ، بونین فوق العاده پاسخگو بود و می توانست تقریباً به همه کمک کند ، نه فقط همسر و بستگان نزدیکش.

– آیا او در زمان جنگ جهانی دوم یهودیان را نجات داد؟

– بله ، وقتی فرانسه اشغال شد و یهودیان مورد حمله قرار گرفتند ، بونین الكساندر لیبرمن پیانیست و همسرش و همچنین الكساندر بخاراخ نویسنده و منتقد ادبی را در ویلای خود پنهان كرد. گرچه تا آن زمان خودش فقیر و گرسنه بود. با این حال او با نازی ها همکاری نکرد.

در دفتر خاطرات بونین می خوانیم که چگونه او تقریباً با سربازان روسی اسیر شده دوست شد. هنگامی که فرانسه اشغال شد ، زندانیان برای آلمانی ها به عنوان کارگر کار می کردند ، حفر چاله و سنگر می کردند. آنها حتی به دیدار بونین رفتند و ایوان الكسویچ چند كلام گرم درباره آنها به جا گذاشت.

از خرده ریزه های خود ، او سعی کرد به نوه خود پوشکین ، E.A. Rosen-Meyer ، که بسیار محتاج بود ، کمک کند تا برای دریافت کمک مالی به همه موارد نامه نگاری کند. من در مورد جایزه نوبل صحبت نمی کنم. وقتی بونین آن را در سال 1933 دریافت کرد ، تقریباً یکصد و بیست هزار فرانک به کمیته ویژه ای داد ، که این پول را بین نویسندگان بی بضاعت روسیه و سایر مهاجران توزیع کرد. و چه مقدار ، علاوه بر این مبلغ ، بونین و ورا نیکولاونا شخصاً به مهاجران تحویل دادند!

فراموش نکنید که آنها هنوز در روسیه شوروی اقوامی دارند که در شرایط وحشتناکی زندگی می کنند و همچنین از بودجه ناچیز خود – حتی قبل از جایزه نوبل – به آنها کمک می کردند. علاوه بر این ، گالینا کوزنتسوا ، لئونید زوروف در زمان های مختلف در خانه بونین در گراسه زندگی می کردند ، بوریس زایتسف ، ایوان شملف دیدار کرد ، که وی ویزاها ، کاغذها ، پول را با مشت زد تا وی را از روسیه شوروی خارج کند ، جایی که درگذشت و پسرش را از دست داد …

– وقتی آنها در مورد خشونت بونین صحبت می کنند ، معمولاً سخنان تند وی را درباره نویسندگان و شاعران معاصر ، به ویژه درباره مدرنیست ها نقل می کنند. چرا آنها اینقدر ایوان الكسویچ را ناراضی كردند؟

– بونین واقعاً نمی توانست مدرنیست ها را تحمل کند و آنها را مسخره کرد. در جوانی با یک لباس فانتزی در جوانی ، او حتی وانمود کرد که یک مدرنیست است. یکی از خانم های نویسنده جوان خیلی زود این کار را انجام داد. اصلی ترین چیزی که بونین در مدرنیست ها دوست نداشت ، مصنوعی بودن بود. وی گفت: “این همه اختراع است” و به نقل از لئو تولستوی گفت: “اینها همه ساختگی برای هنر است.” شخص خلق و آهنگسازی نمی کند ، بلکه چیزی مصنوعی را از خودش بیرون می کشد تا ظاهراً چیز جدیدی خلق کند.

حتی چنین موردی وجود داشت. بونین و دوستش ، الكساندر فدوروف ، نویسنده ، به یك شب ادبی رفتند و در آنجا قرار بود شعرهای شاعران مدرن را بخوانند. ایوان الكسویچ پس از گوش دادن به آنها گفت: “من با شعری روبرو شدم – آیا به نظر شما ارزش آن است یا مزخرف؟” حضار در این شب آسان نبودند: اساتید ، دانشمندان ، منتقدان و نویسندگان. همه هیجان زده بودند: “چه کسی نوشت؟” بونین می گوید: “بگذارید ابتدا متن را بخوانم.” او می خواند – زباله کامل. سکوت سپس یك پروفسور بالا می آید و می گوید: ”ایوان الكسویچ ، این درخشان است! چه کسی آن را نوشت – به زودی به من بگو! این احتمالاً یک استعداد جدید است! چه گستره ای ، چه اندیشه ای ، مقیاسی! ” بونین نتوانست مقاومت کند و از خنده ترکید: «گوش کن ، وجدان داشته باش! من و فئودوروف این مزخرفات را وقتی که در اینجا با کابین رانندگی می کردیم اختراع کردیم. یک خط – من ، دیگری – او. ” استاد سرخ شد ، سعی کرد چیزی را ثابت کند ، آنها با هم مشاجره کردند ، اما بعد دوباره آشتی کردند. بنابراین ، بونین تصنعی بودن شعر مدرنیستی را نشان داد.

– بونین و بلوک متوجه شدند …

– بونین اشاره کرد که بلوک “از خمیر واقعی ساخته شده است.” این البته در دهان او نیمه ستایش است. اما از بین شاعران عصر نقره ، بونین فقط بلوک را جدا کرد ، اگرچه شعر “دوازده” در یکی از شب ها ، متن را در دست داشت ، کاملاً خرد شد. او که در مورد بلوک صحبت می کرد ، در دفترچه خاطرات خود در مورد دوازده نوشت: “من شاعر را به خاطر این نمی بخشم.” او او را شاعر می دانست و نمی توانست بفهمد چگونه بلوک می تواند با چنین موضوعی کنار بیاید و عملکرد خیلی ضعیفی داشته باشد.

در هر صورت ، او افراد با استعداد را یادآوری می کرد و همیشه صریحاً در مورد آنها می نوشت. بونین شخصیتی ریاکار نبود و هرگونه دروغگویی برای او بیگانه بود – بنابراین او تئاتر را چندان دوست نداشت ، اگرچه از جوانی در نمایش ها شرکت می کرد.

– استانیسلاوسکی به او پیشنهاد داد که هملت را بازی کند. این داستان چیست؟

– ایوان الكسویچ مهارت های بازیگری شگفت انگیزی داشت. در سال 1910 ، به مناسبت پنجاهمین سالگرد تولد چخوف ، یک مراسم “صبح چخوف” بزرگ ترتیب یافت. بونین در آنجا برنامه اجرا کرد. او رابطه فوق العاده ای با چخوف داشت و آنتون پاولوویچ اولین کسی بود که درک کرد و پیشگویی کرد که نویسنده بزرگی از بونین ظهور می کند. و هنوز کسی نمی دانست چخوف را مانند بونین بخنداند. او خاطرات خود را در مورد آنتون پاولوویچ خواند. همه نزدیکان ادبی مسکو و چخوف در آنجا حضور داشتند: مادر ، برادر و خواهر او. مادر گریه کرد زیرا بونین کلمات چخوف را در صدای خود خواند. همه فوق العاده تحت تأثیر قرار گرفتند.

یکی دو روز بعد از “صبح” استانیسلاوسکی با نمیرویچ-دانچنکو ، که او نیز شاهد این اجرا بود ، نزد بونین آمد و او را برای پیوستن به گروه تئاتر هنری مسکو دعوت کرد. بونین به او پاسخ داد: “کنستانتین سرگئیویچ ، شما در مورد چه چیزی صحبت می کنید! صحنه شما کج ، مایل است ، من نمی دانم چگونه بر روی آن راه بروم. ” نمیرویچ پاسخ داد: “ما این را آموزش خواهیم داد. اینها همه چیزهای بیهوده ای است. ” با این حال ، بونین هنوز امتناع کرد.

آنها با پیشنهاد دیگری به او مراجعه کردند – برای نوشتن یک نمایشنامه. فرم دراماتیک ، علی رغم اینکه از تئاتر بیزار بود ، بونین را در تمام زندگی خود جذب می کرد. او نمایشنامه می گرفت ، اما همه آنچه را که نوشته بود نابود کرد. حتی در روزنامه ها تبلیغاتی وجود داشت که بونین نمایشنامه ای را برای تئاتر هنری مسکو نوشته است. متأسفانه هیچ یک از اینها حاصل نشد. تنها چیزی که باقی مانده داستان “سوuseاستفاده” از سال 1917 است که به طور کامل در قالب یک گفت وگو نوشته شده است ، جایی که دو مرد قهرمان داستان شدند.

– نمی توانم در مورد عاشقانه بونین با گالینا کوزنتسوا س askال کنم. او چه نقشی در زندگی او بازی کرد؟

– گالینا کوزنتسوا اولین بار در سال 1926 در خانه بونینس ظاهر شد و از سال 1927 به دعوت نویسنده جوان و شاگرد او به دعوت ایوان الكسویچ در آنجا زندگی كرد. او در درجه اول موزه او بود. من این را بر اساس مطالبی که برای ما شناخته شده و بعضی از آنها قبلاً منتشر شده ، می گویم. بونین ، شاید بتوان گفت ، تنها رمان خود ، زندگی آرسنیف ، را به همراه كوزنتسوا نوشت. البته ایوان الكسئویچ نوشت و ورا نیكولاوئنا و گالینا نیكولاونا فقط وقت داشتند تا فصلی را كه نوشته بود تایپ كنند تا بتواند آنها را برای ویرایش بخواند.

کل تاریخ “زندگی آرسنیف” در “دفتر خاطرات گراس” توسط کوزنتسوا ، که وی بر اساس خاطرات خود در آن زمان نوشت ، منتقل می شود. بونین فصل های جدیدی از رمان را برای خواندن به او داد ، که برای او یک مورد استثنایی است. علاوه بر این ، او گاهی اوقات برخی عبارات و کلمات را با او در میان می گذاشت. اینگونه چهار کتاب رمان خلق شد. کتاب پنجم ، لیکا ، بعدا توسط بونین نوشته شد. مسکو ، 1910.

– با این وجود ، کوزنتسوا او را به خاطر مارگا استپون ترک کرد …

– وقتی بونین برای دریافت جایزه نوبل به استکهلم رفت ، وی ورا نیکولاوانا و گالینا کوزنتسوا را که به عنوان دختر خوانده بونینز معرفی شده بود ، با خود برد. در بازگشت از استکهلم ، در راه در درسدن توقف کردند و در آپارتمان دوست بونین ، فیلسوف فیودور استپون اقامت کردند. در آنجا بود که اولین دیدار خواهرش ، خواننده مارگا ، با گالینا کوزنتسوا برگزار شد. توسعه روابط آنها در سال 1934 رخ می دهد. مارگا به بونین ها می آید و ورا نیکولاونا در دفتر خاطرات خود می نویسد: “نگرش عجیبی از گالی نسبت به مارگا وجود دارد.” همه فکر می کردند آنها فقط دوست هستند.

وقتی بونین به ماهیت واقعی روابط آنها پی برد ، شوکه شد. احساسات زیادی او را غرق کرده بود: تحریک ، عصبانیت ، ناامیدی ، سو mis تفاهم و گیجی. او به كوزنتسوا گفت: “من همیشه می دانستم كه شما از خانه من خارج می شوید ، اما من فكر می كردم كه یك جوان درخشان با درخشش درخشان بر سرش برای شما خواهد آمد. پس من همه چیز را می فهمم ، اما اینجا … “

با این وجود ، کوزنتسوا چندین سال دیگر به زندگی در خانه بونینس ادامه داد. با توجه به متن کامل دفتر خاطرات بونین ، که منتشر خواهیم کرد ، مشخص است که او به او پول می دهد و سعی دارد به نوعی زندگی او را ترتیب دهد ، هرچند از کل این وضعیت وحشت دارد.

در آغاز جنگ ، همه آنها در فرانسه بودند. از آنجا که پاسپورت آلمانی داشت ، مارگا استپون می توانست در یک اردوگاه کار اجباری به سرانجام برسد. و ایوان آلکسیویچ اولین کسی بود که برای نجات او شتافت. او تمام آشنایان تأثیرگذار خود را مطرح کرد و او موفق شد از او دفاع کند. وی در یکی از نامه های خود به ورا نیکولاونا اعتراف می کند: “بگذارید هر طور که می خواهد زندگی کند ، اما من همچنان او را دوست دارم و به او احترام می گذارم.” وقتی مارگا و کوزنتسوا به پاریس آمدند ، بونین آپارتمان خود در پاریس را در اختیار آنها قرار داد. او در نامه نگاری با ورا نیکولاینا ، که چگونه جای آنها راحت تر است ، سر و صدا کرد ، به دادن پول ادامه داد و برای همسرش نوشت: “گالیا جوراب کامل ندارد ، کجا خواهد رفت!” “کاری کنید که او در سوراخی نماند ، بلکه در هتل بماند” …

پس از جنگ ، کتاب های بونین در نیویورک ، در انتشارات روسیه منتشر شد. چخوف معتمد وی گالینا نیکولاونا بود که با مارگا در آمریکا زندگی می کرد. او به تصحیح ادامه می داد و با نمایندگان م publishingسسه انتشارات ارتباط برقرار می کرد. یعنی علی رغم همه چیز ، آنها روابط خوبی برقرار کردند.

– بونین اولین نویسنده روسی بود که جایزه نوبل ادبیات را دریافت کرد. آیا درست است که دیمیتری مژژکوفسکی به بونین پیشنهاد داد که جایزه نوبل را بین آنها تقسیم کند؟

– به طور کلی ، بونین پنج بار نامزد دریافت جایزه نوبل شد – از سال 1922 ، زمانی که رومن رولاند نامزدی خود را پیشنهاد داد. بیش از یک بار نام مرژکوفسکی در میان مدعیان پیروزی به صدا درآمد. مرژکوفسکی به بونین پیشنهاد کرد: بیایید برای هم نامه بنویسیم و آنها را در دفتر اسناد رسمی اطمینان دهیم – اگر یکی از ما جایزه نوبل را دریافت کند ، دیگری دویست هزار فرانک خواهد داد. ورا نیکولاونا در دفتر خاطرات خود تعجب کرد: “چرا دویست نفر ، چرا یک دفتر اسناد رسمی و چرا روی زمین؟ مرژکوفسکی دریافت خواهد کرد – خوشبختی او ، و ما به پول او نیازی نداریم ، و اگر یان آن را بدست آورد (همانطور که او ایوان الکسویچ را صدا کرد) ، چرا باید چنین مبلغی را به مرژکوفسکی بدهد. ما افراد بسیار نزدیکتری داریم که نیاز به کمک دارند. ” همانطور که می دانید ، بونین در سال 1933 جایزه را دریافت کرد.

چنین موردی در خاطرات شرح داده شده است. وقتی ایوان آلكسویچ از جشن های نوبل به فرانسه بازگشت ، با دوستان نزدیک خود دیدار كرد. من هم به مرژکوفسکی آمدم. اتاق گرگ و میش بود. سپس یک هنرمند آشنا از مرژکوفسکی آمد و از درگاه شروع به فریاد زدن کرد: “شرمنده! به کی ، برای چی؟! چگونه می توان به چنین شخصی جایزه داد! دیمیتری سرگئیویچ ، من با تو همدردی می کنم … “ناگهان او صحبت خود را متوقف می کند ، متوجه می شود که ایوان آلکسیویچ در یک صندلی راحتی نشسته است و فریاد می زند:” اوه ایوان الکسویچ ، مرا ببخش می خواستم بهت تبریک بگم! ” بونین بلند می شود ، با او دست می دهد و می گوید: “حداقل از صداقتت متشکرم.”

– پس از جنگ ، آنها به طور فعال سعی در جلب بونین به اتحاد جماهیر شوروی داشتند. او خودش می خواست برگردد – اما چرا تصمیم گرفت در فرانسه بماند؟

– بونین در تبعید دیوانه وار رنج می برد و همیشه واقعاً می خواست به روسیه برود. سالها قبل از سال 1924 ، بسیاری از مهاجران فکر می کردند که این مدت طولانی نخواهد بود و هر سال جدید با این امید که امسال برگردند ، استقبال می شود. وقتی موج میهن پرستی پس از جنگ در مهاجرت ایجاد شد ، بونین به بازگشت فکر کرد و بلاتکلیف بود.

در روسیه شوروی ، یک کمپین کامل برای بازگرداندن بونین وجود داشت. آنها از طرفهای مختلف به سراغش آمدند. هنگامی که در اوایل ماه مه 1945 از گراسه به پاریس بازگشت ، جایی که با شور و شوق از پیروزی ارتش روسیه بر آلمان نازی استقبال کرد ، با سفیر شوروی بوگومولوف دیدار کرد. بونین ، در نامه ای به آلدانف ، تأکید کرد که اهمیت بیش از حد به این جلسه داده می شود. “من دعوت شدم ، نمی توانستم امتناع كنم ، بدون پیگیری هیچ هدفی رفتم ، در عرض یك ساعت به خانه برگشتم – و این همه … من قصد نداشتم” خانه “بروم و نمی خواهم بروم. برای دبیر شخصی خود ، آندری صدیخ ، وی درباره این دیدار نوشت که “او 20 دقیقه را در یک مکالمه” سکولار “(و نه شوروی) گذراند. همانطور که بعداً خاطره نویسان ابداع کردند ، هیچ لیوان ، ضیافت و نان تست برای رفیق استالین وجود نداشت.

در سال 1946 ، هنگامی که فرمان اتحاد جماهیر شوروی عالی اتحاد جماهیر شوروی شوروی درباره احیای حقوق رعایای سابق امپراتوری روسیه صادر شد ، موج میهن پرستی در فرانسه دوباره به وجود آمد. کنستانتین سیمونوف با بونین ملاقات کرد. وی با مأموریت ویژه ای برای بازگشت مهاجران روسی به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در پاریس بود که بدون شک بونین جایگاه اصلی را در میان آنها داشت. خود سیمونوف به یاد می آورد که پنج بار با بونین ملاقات کرده است ، که در این مورد کم و بیش با جزئیات در مورد سه جلسه صحبت کرده است. در واقع ، آنها حدود ده بار با هم ملاقات کردند. جلسات در جاهای مختلف برگزار می شد: یک به یک و در خانه های بونینس و در خانه دیگری برای شام و در یک کافه و در یک رستوران. بنابراین کنستانتین میخائیلوویچ فرصت های زیادی برای ترغیب بونین به بازگشت داشت. ما نمی دانیم در تمام این جلسات چه صحبت کردند ، به جز شام اول ، که آداموویچ در خاطرات خود ثبت کرده است.

– آنجا بود که بونین شروع به پرسیدن از سیمونوف در مورد نویسندگان سرکوب شده کرد؟

– بله این اولین شام با سیمونوف در آپارتمان پانتلایمونوف است. بونین می گوید:

– کنستانتین میخائیلوویچ ، به من بگو ، خواهش می کنم … چنین نویسنده ای بابل وجود داشت … من برخی از او را خوانده ام ، یک مرد ، بدون شک ، با استعداد … چرا مدت زیادی است که در مورد او چیزی نشنیده ایم؟ او اکنون کجاست؟

– نمی توانم بدانم.

– و نویسنده دیگری ، پیلنیاک … خوب ، من این یکی را اصلا دوست نداشتم ، اما این نام نیز کاملاً شناخته شده است ، و اکنون او هیچ کجا دیده نمی شود … او چه خبر؟ ممکن است بیمار باشد؟

– نمی توانم بدانم.

– یا میرهاولد … رعد ، رعد و برق ، حتی ، به نظر می رسد ، “هملت” از داخل برگشته است … و اکنون هیچ کس حتی او را به یاد نمی آورد. چرا؟

– نمی توانم بدانم.

بونین به مرتب کردن نام افراد سرکوب شده ، که همه سرنوشت غم انگیز آنها را می دانست ، ادامه داد. مهاجران در آن سالها اطلاعات بیشتری در مورد روسیه شوروی نسبت به کسانی که در آنجا زندگی می کردند می دانستند.

هنگامی که بلافاصله پس از عزیمت سیمونوف به اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی ، پرونده مربوط به مجلات “Zvezda” و “Leningrad” آغاز شد ، مسئله بازگشت کاملاً بسته شد. بونین یک بار در دفتر خاطرات خود نوشت: “یک بار شروع به بیرون کشیدن موهایم کردم:” چرا امتناع کردم؟ چه چیزی برای من در انتظار است؟ بیماری ، پیری ، فقر ، مرگ. حداقل آنجا زندگی می کردم اما بعد از مدتی کاملاً آرام شدم ، زیرا فکر می کردم اگر برگردم چه بلایی سرم آمد. “

– معنی بونین را در ادبیات روسیه و جهان چگونه تعریف می کنید؟

– چهره بونین به عنوان یک منثور و شاعر در قرن 20 کاملاً بی نظیر است. دوره طلایی ادبیات کلاسیک روسیه را به اتمام رساند ، اما در همان زمان سواحل این رودخانه کامل را گسترش داد و در آنها باقی ماند. به نظر من این اصالت و اصالت آن است.

او با تمام خلاقیت خود نشان داد: چرا چیزی اختراع کنیم ، ما ثروتمندترین زبان روسی را داریم. شما فقط باید او را بشناسید و بتوانید بنویسید. بونین چندین زبان روسی – یک دهقان ساده ، یک بازرگان ، یک نجیب زاده – می دانست و آنها را به صورت ارگانیک در بافت هنری داستان ها و داستان های خود می بافید. او همچنین شعر شگفت انگیز سرود ، و همچنین مترجم شگفت انگیزی بود. ترجمه های او تا به امروز بی حد و حصر مانده است. او فردی عظیم ، ثروتمند و کامل بود – هم به عنوان نویسنده و هم به عنوان یک شخص.